1 جان نیست که در آتش جانانه نسوخت بی گرمی باده هیچ پیمانه نسوخت
2 عاشق همه آن کند که معشوق کند تا درنگرفت شمع، پروانه نسوخت
اولین نفری باشید که نظر میدهید ✨
1 گیرم فلکت قرین آمال شود چون بحر که از حباب پامال شود
2 هرگاه پدر به طفل کشتی گیرد خود میافتد که طفل خوشحال شود
1 از پریشانی اگر حاصل شود کامم رواست در خم زلفت دلم را شانه محراب دعاست
2 گرچه دست کوتهم بیگانه است از گردنت همتی دارم که با سرو بلندت آشناست
1 خانهام نیمی خراب از گریه نیمی پرگل است همنشینم جغد از یک سو، ز یک سو بلبل است
2 نکتهای تا کرده از سیرابی زلفش رقم از رطوبت خامهام گویی که شاخ سنبل است
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به
دیدگاهها **