1 دستی چو نیست جیفهٔ مردار بس خسند آنها که دل به جیفهٔ مردار میدهند
2 دست از جهان بدار و ازو پای بازکش کان رایگان به کافر تاتار میدهند
1 گفتا: هر دل به عشق ما بینا نیست هر جان صدف گوهر عشق ما نیست
2 سودای وصال ما ترا تنها نیست لیکن قد این قبا به هر بالا نیست
1 یا رب تو مرین سایهٔ یزدانی را بگذار بدین جهان جهانبانی را
2 اندر کنف عاطفت خویشش دار این حامی بیضهٔ مسلمانی را
1 در عشق تو شادی و غمم هیچ نماند با وصل تو سور و ماتمم هیچ نماند
2 یک نور تجلی توام کرد چنان کز نیک و بد و بیش و کمم هیچ نماند