1 خوش نیست دل خسته ریش از تو جدا هستیم نه بر مراد خویش از تو جدا
2 زین پس اگرم بخت رساند بر تو دیگر نشوم بتیغ و نیش از تو جدا
1 مرا ز جور تو ای روزگار سفله نواز بسیست غصه چگویم که قصه ایست دراز
2 بناز میگذرانند عمر بیهنران هنروران ز تو افتاده اند در تک و تاز
1 واجب بود از راه نیاز اهل زمن را در خواستن از حق بدعا شیخ حسن را
2 آنسایه یزدان که چو خورشید بیاراست رایش بصفا روی زمین را و زمن را