جامی

جامی

جامی
جامی

چو نیست بخت که شب روی روشنت نگرم از جامی غزل 371

غزل 371 ام از 3391 واسطة العقد - غزلیات

چو نیست بخت که شب روی روشنت نگرم

1 چو نیست بخت که شب روی روشنت نگرم فروغ شمع فتاده به روزنت نگرم

2 پس از وفات به خاکم خرام بهر خدای که گرد خویش نشسته به دامنت نگرم

3 پر از دعاست چو طومار دست من عمریست درین هوس که حمایل به گردنت نگرم

4 چو گل نقاب گشایی چو دیگران بینند چو غنچه روی ببندی اگر منت نگرم

5 چو خوشه پر شودم هر مژه ز دانه اشک چو بر کنار مه از مشک خرمنت نگرم

6 شود لباس بقا تنگ بر من از غیرت چو کرده بند قبا چست بر تنت نگرم

7 شوی به فن غزل شهره جهان جامی چنین که مست غزالان پرفنت نگرم

عکس نوشته
کامنت

سوالات متداول درباره شعر چو نیست بخت که شب روی روشنت نگرم

شاعر شعر چو نیست بخت که شب روی روشنت نگرم چه کسی است ؟

شاعر شعر چو نیست بخت که شب روی روشنت نگرم جامی می باشد.

شعر چو نیست بخت که شب روی روشنت نگرم در چه دوره‌ای سروده شده است؟

این شعر در قرن 9 سروده شده است.

قالب شعر چو نیست بخت که شب روی روشنت نگرم چیست ؟

قالب شعر چو نیست بخت که شب روی روشنت نگرم غزل است

مضمون اصلی شعر چو نیست بخت که شب روی روشنت نگرم چیست؟

این شعر در دسته‌بندی شعر شاد, شعر فارسی, شعر کوتاه, طبیعت, عارفانه, عاشقانه, غمگین, مرگ, می‌نوشی قرار دارد و مضمون اصلی آن شعر شاد, شعر فارسی, شعر کوتاه, طبیعت, عارفانه, عاشقانه, غمگین, مرگ, می‌نوشی است.
ویدیویی