1 از رضا خود نیست بهتر منزلی گوی این بیامد هر دلی
2 اختیار خود بنه باری نخست پس رضا اندر میان بربند چست
3 تا تو از علم حقیقی غافلی از چنین دار الأدب بیحاصلی
4 چون نۀ فارغ زاندوه جهان کی شوی دانای این حرف نهان
1 رفت ادهم در یکی دیر کهن راهبی دید آشنای این سخن
2 امتحان کردش که ای سرگشته مرد پایبند این چنین جایت که کرد
1 از مقام سرکشی بیرون برش ماراماره است میزن بر سرش
2 نفس بد فرمای از آنجا چون گذشت در طریق بندگی لوامه گشت
1 شوق شهباز محبت را پرست در حریم انس جان را رهبر است
2 شوق دار و خانه اهل بلاست کلبه پر نور مستان خداست