1 از رضا خود نیست بهتر منزلی گوی این بیامد هر دلی
2 اختیار خود بنه باری نخست پس رضا اندر میان بربند چست
3 تا تو از علم حقیقی غافلی از چنین دار الأدب بیحاصلی
4 چون نۀ فارغ زاندوه جهان کی شوی دانای این حرف نهان
اولین نفری باشید که نظر میدهید ✨
1 عاشقی در موج دریائی فتاد عاقلی از ساحلش آواز داد
2 گفتش ای مسکین برون آرم تو را یا چنین سرگشته بگذارم تو را
1 چون بوحدت درگذشتی از دوئی عارف اسرار توحیدش توئی
2 کس نداند شرح حال معرفت عاجزی آمد کمال معرفت
1 بند راه توهم از اوصاف تست پردهای خویش بردار از نخست
2 دل چه از سودای نفسانی برست بر سر تخت تجلی خوش نشست
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به
دیدگاهها **