به خوبی خم ابروی تو مه نو نیست از جامی غزل 200

به خوبی خم ابروی تو مه نو نیست

1 به خوبی خم ابروی تو مه نو نیست چو شمع روی تو ماه آفتاب پرتو نیست

2 هزار زخم کهن بر دلم ز تیغ تو هست بیا که مرهم آن جز جراحت نو نیست

3 قلم به نسخ خط مهوشان بکش کامروز به حسن خط تو ماهی درین قلمرو نیست

4 دوم به راه غمت کز غبار غیر تهی ست به جست و جوی تو چون من کسی تهیدو نیست

5 چه شد که مه زده خرمن تو روی گندمگون نما که خرمن او در حساب یک جو نیست

6 چو روی او نتوان با حجاب هستی دید دلا ببین دهنش وز وجود خود شو نیست

7 به نکته های حسن جامی این کمالت بس که ساز نظم تو را جز نوای خسرو نیست

عکس نوشته
کامنت
comment