-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 مجالی نیست کز شور رقیبان با تو پیوندم همان بهتر که از کوی تو امشب رخت بربندم
2 ز شب تا صبح میپختم خیال آن لب میگون نمک بر زخمهای پرده دل میپراکندم
3 نه آزادم کنی نه میکشی نه دانه میریزی عبث خود را به دام چون تو صیادی برافکندم
4 رفیق حجره و گرمابه و صحرای اغیاری نمیدانم به چه لطف از تو ای بیرحم خرسندم
5 ز خون مدعی رنگین مکن ناخن نگارینا که من بر پنجه سیمین تو این ننگ نپْسندم
6 مرا هم بود نخلی بارور در گلشن خاطر به امید تو ای رعنا نهال از بیخ برکندم
7 غرور حسن نگذارد که حال چون منی پرسی ولی روزی شوی جویا و خواهی باز آرندم
8 به ملک حسن چون آرد شبیخون لشکر خطت شود چشمان بیمار تو جویا و نبینندم
9 بسم از این هوسناکی برو آشفته عاشق شو که اندر حلقه عشاق سر دفتر شمارندم
10 ز عشق مرتضی کن پر سراپای وجود ای دل که همچون نی نوای عشق باز آید ز هر بندم