خلافِ عهد روا از حکیم نزاری قهستانی غزل 1187

حکیم نزاری قهستانی

آثار حکیم نزاری قهستانی

حکیم نزاری قهستانی

خلافِ عهد روا نیست در وفاداری

1 خلافِ عهد روا نیست در وفاداری چه گویمت که تو بد عهد و بی وفا یاری

2 به اعتمادِ تو نااهل روزگارِ عزیز به باد رفت به صد سختی و به صد خواری

3 نه شرط کردی و سوگند خوردی اوّلِ عهد که تا اجل بگذارد مرا بنگذاری

4 سر از محبّت ما می کشی ترا دیدیم که روزگار نبودت ز ما که سر خاری

5 جفا و جور بگو و بکن به آزادی ز دوست معتقدان کی کنند بیزاری

6 من آن نی‌ام که به آزردن از تو برگردم هنوز جانِ منی با همه جگر خواری

7 امیدِ مرحمت است ار عقوبتی کنی‌ام دلیلِ راحت اگر بی گنه‌ بیازاری

8 نه زر که در قدمت ریزم و نه دست که دل به زور باز توانم گرفت هم ‌زاری

9 مرا حواله به کویِ تو کرده‌اند و چو خاک بر آستانِ توام تا به خاک بسپاری

10 دگر ملامت کار اوفتادگان نکنی اگر چنان چو نزاری شبی به روز آری

عکس نوشته
کامنت
comment