به بستن کمرش نیست آن میان باعث از سعیدا غزل 193

به بستن کمرش نیست آن میان باعث

1 به بستن کمرش نیست آن میان باعث که فکر ما شده چون موی در میان باعث

2 هر آن که هر چه به ما کرده از تو دانستیم چرا که غیر تو کس نیست در میان باعث

3 اثر به نالهٔ چنگ از قد خمیده اوست که تیر را به پریدن بود کمان باعث

4 کشیدن این همه منت ز خار و خس بلبل سبب نظارهٔ گل بود آشیان باعث

5 ظهور مبدأ هر گل که بود دانستیم سبب نزول تو بودی و باغبان باعث

6 کسی به رزق سعیدا چرا غمین باشد که شد زمین سبب او را و آسمان باعث

عکس نوشته
کامنت
comment