- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بی غم نفسی نیست دل باخبر ما زخمی است که سوزد به دل ما جگر ما
2 دیدیم که این چشم به آن روی سزا نیست برخاسته منظور ز پیش نظر ما
3 ما شعله نماییم ولی تشنه نوازیم چون ابر چکد آب ز برق شرر ما
4 شمشیر خجالت که کشد لاف درونان بی رنگ برآید ز جگر نیشتر ما
5 می گفت به جان دوش سعیدا دل محزون زینهار که از خود نروی بی خبر ما