- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دلی که نیست به درد فراقت ارزانی روا مدار کز آن پس خورد پشیمانی
2 من شکسته جفای تو نیک می دانم ولی تو مهر و وفای مرا نمی دانی
3 مراست درد دلی ای نگار در غم تو اگر تو نیک بدانی در آن فرو مانی
4 نکرد هیچ طبیبم دوا به غیر وصال بیا که درد دلم را بتا تو درمانی
5 درون سینه تنگم نشسته ای چون جان مده ز دست خدا را تو بنده جانی
6 اگرچه وصل تو مشکل دهد مراد دلم به جان تو که برت جان دهم به آسانی
7 تو پادشاه جهانی بده به جان فرمان ز دوست حکم و ازین بنده بنده فرمانی
8 ببرد دل ز من خسته و ندادم کام چنین بود صنما عادت مسلمانی
9 مکن ستم به من از حد برون که از ناگاه بگیرد آه دلم دامن تو تا دانی
10 اگرچه هست تو را مشتری بسی به جهان گرت به جان و جهانی خرم که ارزانی