1 دردا که نیست روز غمت را نهایتی تا کی نباشدت سوی یاران عنایتی
2 تا چند بر دل من مسکین ستم کنی باشد جفا و جور تو را نیز غایتی
3 گفتی وفا کنم نکنی گفتمت به عهد آری بود وفای تو جانا حکایتی
4 چونست من به وصل تو مشتاق و تو ملول از دل به دل نمی کند آخر سرایتی