با اسیران نظری نیست تو را از جامی غزل 63

با اسیران نظری نیست تو را

1 با اسیران نظری نیست تو را بر غریبان گذری نیست تو را

2 چون نیاری دگرم پیش نظر گر نظر با دگری نیست تو را

3 قول دشمن مشنو در حق من که ز من دوست تری نیست تو را

4 سرم از خاک درت دور مکن گر ز من درد سری نیست تو را

5 خون دل بر مژه ام بست جگر چند گویی جگری نیست تو را

6 در دلت ناله ما را چه اثر از وفا چون اثری نیست تو را

7 جامی از عشق بتان عار مدار غیر ازین خود هنری نیست تو را

عکس نوشته
کامنت
comment