- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 منع نظاره روا نیست تماشایی را ورنه فرقی نبود زشتی و زیبایی را
2 یار ما شاهد هر جمع بود وین عجب است که بخود ره ندهد عاشق هر جایی را
3 وقتم امشب همه در صحبت بیگانه برفت تا چرا شکر نگفتم شب تنهایی را
4 ساقی امشب می از اندازه فزون میدهدم تا بشویم بقدح دفتر دانایی را
5 نیکنامان در دوست پناهت ندهند تا بخود ره ندهی شنعت رسوایی را
6 خواجه زین در بسلامت سر خود گیرد کاش که ز سر می ننهد عادت خودرایی را
7 دل آسوده اگر میطلبی عشق طلب عاقلان نیک شناسند تن آسایی را
8 بگذارید که تا سر نهم اندر ره دوست تا بگیرید زمن این سر سودایی را
9 دلم از سینه بتنگ است که در خانه نشاط نتوان داشت نگه مردم صحرایی را