1 نوبهار است و جنونم سوی هامون می کشد شور رسوایی مرا بر روی مجنون می کشد
2 زین بیابان، باد دایم کشته بیرون می کشد زاغ همچون خامه ی نقاش، مجنون می کشد
3 بس که گرد غم به خاطر دارم از دور جهان اشک چون مور از دل من خاک بیرون می کشد
4 از ترازو حال ما را می توان معلوم کرد در جهان هرجا که باری هست، موزون می کشد
5 باخبر گردد گر از ذوق نوای بیدلان پنبه را گوش تو همچون داغ در خون می کشد
6 سرو اگر همچون تذروش بر سر خود جا دهد خاطر لیلی به پای بید مجنون می کشد
7 صد نزاکت می کند در شربت کوثر سلیم جام می اما به دستش ده، ببین چون می کشد