1 آن خوبروی دلبر همچون سبیک زر آمد به مجلس اندرو بنشست پیش روی
2 لعلش به لب مزیدم طعم شراب داد بیدردسر شرابی در صندلین سبوی
3 آتش بر او گرفتم بوی عبیر داد یارب که دیده هرگز زر عبیر بوی
1 اگرکه پشت من از بار حادثات خمید شکسته زلفا جعد ترا که خمانید
2 خمیده پشتی وگوژی نشان پیرانست دو زلف تو پسرا از چه کوژ گشت و خمید
1 تا لب جانان ز تنگی شکل انگشتر گرفت پشتم از بار فراقش صورت چنبر گرفت
2 صورت چنبر گرفت از بار هجرش پشت من تا لب لعلش ز تنگی شکل انگشتر گرفت
1 امیر مشرق امروز عرض لشکرکرد زمین ز لشکر خود عرضگاه محشرکرد
2 چو خنگ دولت اوپای بر زمین بنهاد سنان رایت او سر ز آسمان برکرد