1 آن خوبروی دلبر همچون سبیک زر آمد به مجلس اندرو بنشست پیش روی
2 لعلش به لب مزیدم طعم شراب داد بیدردسر شرابی در صندلین سبوی
3 آتش بر او گرفتم بوی عبیر داد یارب که دیده هرگز زر عبیر بوی
1 جهان جز که نقش جهاندار نیست جهان را نکوهش سزاوار نیست
2 سراسر جمال است و فر و شکوه بر آن هیچ آهو پدیدار نیست
1 ز دانایی بنالد مرد دانا که دانا را خرد بندی است برپا
2 ز سیری کرده قی در هند، راجه گرسنه خفته «روسو» در اروپا