1 آن خوبروی دلبر همچون سبیک زر آمد به مجلس اندرو بنشست پیش روی
2 لعلش به لب مزیدم طعم شراب داد بیدردسر شرابی در صندلین سبوی
3 آتش بر او گرفتم بوی عبیر داد یارب که دیده هرگز زر عبیر بوی
اولین نفری باشید که نظر میدهید ✨
1 قیصر گرفت خطهٔ ورشو را درهم شکست حشمت اسلو را
2 جیش تزار را یرشش بگسیخت چون داس باغبان علف خو را
1 گویی علامت بشر اندر جهان، غم است آن کس که غم نداشت نه فرزند آدم است
2 شاعر پیمبری است خداوند او شعور کاو از خدای خویش همه روزه ملهم است
1 بس کن از این مکابره ای غوک ژاژخا خامش، گرت هزار عروسیست، ور عزا
2 ای دیو زشتروی، رخ زشت را بشوی ورنه در آب جوی مزن بیش دست و پا
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به
دیدگاهها **