1 این اشک عقیق رنگ من چون بچکد آب از دل سنگ و چشم گردون بچکد
2 چشمم چو ز تو برید ازو خون بچکید شک نیست که از بریدگی خون بچکید
1 تا سنبل تو غالیهسائی نکند باد سحری نافهگشایی نکند
2 گر زاهد صد ساله ببیند دستت بر گردن من که پارسایی نکند
1 ای یاد تو تسبیح زبان و لب من اندیشهٔ تو مونس روز و شب من
2 ای دوست مکن ستم که کاری بکند دودِ دل و آهِ سحر و یا ربِ من
1 ای روی تو از تازه گل بربر به وز چین و خطا و خلج و بربر به
2 صد بندهٔ بربری تو را بنده شد بربر بر بنده نه که بربر بر به