1 این اشک عقیق رنگ من چون بچکد آب از دل سنگ و چشم گردون بچکد
2 چشمم چو ز تو برید ازو خون بچکید شک نیست که از بریدگی خون بچکید
1 کردی به سخن پریرم از هجر آزاد بر وعدهٔ بوسه دی دلم کردی شاد
2 گر ز آنچه پریر گفتهای ناری یاد باری سخنان دینه بر یادت باد
1 ما را سر ناز دلبران نیست کنون آن رفت و گذشت و دل بر آن نیست کنون
2 آن حسن و طراوت که دل و دلبر داشت دل نیست بر آن و دلبر آن نیست کنون
1 هر گه که به زلف عنبر تر سایی بیمست کزو تازه شود ترسایی
2 تو پای ز همت چرخ برتر سایی چون است که نزد بنده با ترس آیی