آن شعله ام که صبح از اقبال لاهوری پیام مشرق 178

اقبال لاهوری

آثار اقبال لاهوری

اقبال لاهوری

آن شعله ام که صبح ازل در کنار عشق

1 آن شعله ام که صبح ازل در کنار عشق پیش از نمود بلبل و پروانه می تپید

2 افزونترم ز مهر و بهر ذره تن زنم گردون شرار خویش ز تاب من آفرید

3 در سینه چمن چو نفس کردم آشیان یک شاخ نازک از ته خاکم چو نم کشید

4 سوزم ربود و گفت یکی در برم بایست لیکن دل ستم زدهٔ من نیارمید

5 در تنگنای شاخ بسی پیچ و تاب خورد تا جوهرم به جلوه گه رنگ و بو رسید

6 شبنم براه من گهر آبدار ریخت خندید صبح و باد صبا گرد من وزید

7 بلبل ز گل شنید که سوزم ربوده اند نالید و گفت جامهٔ هستی گران خرید

8 وا کرده سینه منت خورشید می کشم آیا بود که باز بر انگیزد آتشم؟

عکس نوشته
کامنت
comment