1 این ریخته خون من و صد همچو منی هر لحظه جدا ساختی جانی ز تنی
2 عذرت چه بود چو روز محشر بینی بر دامن خویش دست خونین کفنی
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 شهر به شهر و کو به کو در طلبت شتافتم خانه به خانه در به در جستمت و نیافتم
2 آه که تار و پود آن رفت به باد عاشقی جامه تقویی که من در همه عمر بافتم
1 من پس از عزت و حرمت شدم ار خار کسی کار دل بود که با دل نفتد کار کسی
2 دین و دنیا و دل و جان همه دادم چه کنم وای بر حال کسی کوست گرفتار کسی
1 کوی جانان از رقیبان پاک بودی کاشکی این گلستان بیخس و خاشاک بودی کاشکی
2 یار من پاک و به رویش غیر چون دارد نظر دیده او چون دل من پاک بودی کاشکی
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به