-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ماهتابی هست و ابرش دست پیرامن زده در فراقش دست دل هرکس به پیراهن زده
2 گر نمی تابد مه رویش به ما تدبیر چیست آتش دل شعله های هجر در خرمن زده
3 گرچه طوفان فراق دوست کاری مشکلست امّت نوح پیمبر دست بر دامن زده
4 نرم می گردد به آتش آهن ای دلبر مگر آتش آن دل همانا سنگ بر آهن زده
5 گفتم آه آتشینم هم کند در وی اثر لعل روح افزای جانان آتشی در من زده
6 موسم نوروز در بستان ز باد صبحدم غنچه از غوغای بلبل چاک پیراهن زده
7 بلبل شوریده غوغا در جهان انداخته گل به حسن خویش مغرورست باری تن زده