مفت رندی است که کام از از جویای تبریزی غزل 556

جویای تبریزی

آثار جویای تبریزی

جویای تبریزی

مفت رندی است که کام از لب ساغر گیرد

1 مفت رندی است که کام از لب ساغر گیرد شمع سان ز آتش می مغز سرش درگیرد

2 رهنما راهزن سالک تجرید بود دشمن است آنکه سر دست شناور گیرد

3 در تمنای سر زلف بهم خوردهٔ او دست بیتابی دل دامن محشر گیرد

4 می زخم آمده چون مهر زکهسار برون ید بیضا بود آن دست که ساغر گیرد

5 نامهٔ شوق چو سوی تو به پرواز آید هر نفس تازه کلاغی به کبوتر گیرد

6 همچو طفلی که به خواهش بمکد پستان را زخم ما کام هوس زان سر خنجر گیرد

7 مگر از جرأت مستی شب وصلش جویا گل شب بو به کف از زلف معنبر گیرد

عکس نوشته
کامنت
comment