منم امروز و حالتی که مپرس از جامی غزل 182

منم امروز و حالتی که مپرس

1 منم امروز و حالتی که مپرس وز وداعت ملالتی که مپرس

2 رفتی و بی تو جان نرفت از تن دارم از تو خجالتی که مپرس

3 مانده ز انکار عشق توست فقیه در حجاب جهالتی که مپرس

4 مرغ تیر تو کرده نامه به پر در هلاکم رسالتی که مپرس

5 بس هدایت طلب که از زلفت رفته راه ظلالتی که مپرس

6 بهر آیینگیت صوفی شهر داده دل را صقالتی که مپرس

7 شد چو طوطی ز شکرت جامی مرغ شیرین مقالتی که مپرس

عکس نوشته
کامنت
comment