- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 منم که نقش توأم هرگز از خیال نرفت دو چشم بختم از آن چهره و جمال نرفت
2 ز جان ملول شدم در فراق یار و هنوز نگار مهوش من از سر ملال نرفت
3 به جان رسید مرا دل ز دست هجرانش به کوی دوست مرا جاده ی وصال نرفت
4 میان مجمع رندان و عاشقان رخش بجز حکایت آن خط و زلف و خال نرفت
5 به پیش لعل تو کانست مایه ای ز حیات حدیث باده و سرچشمه ی زلال نرفت
6 هر آنکه موی میانت بدید و قدّ چو سرو نبود آنکه شب و روز در خیال نرفت