مرا که خون دل از از حکیم نزاری قهستانی غزل 566

حکیم نزاری قهستانی

آثار حکیم نزاری قهستانی

حکیم نزاری قهستانی

مرا که خون دل از دیده همچو آب رود

1 مرا که خون دل از دیده همچو آب رود چه گونه بر مژه ممکن بود که خواب رود

2 دلم بر آتش و خوناب از دو دیده روان غریب نیست که خوناب از کباب رود

3 برفت عقلم و از من به خشم سر برتافت چو دلبری که ز دلداده ای به تاب رود

4 چه می رود مثلا بر وجود من ز فراق همان که بر قصب از فعل ماهتاب رود

5 کنار من چو شفق غرق خون شود هر شام که آفتاب جهان تاب در نقاب رود

6 حیات جان من از عکس روی خورشید است از آن چو ذره به دنبال آفتاب رود

7 درین طلب که منم عاقبت هلاک شوم چو تشنه ای که به جهد از پی سراب رود

8 هزار خون به ستم کرده را کفارت بس که در وجود روانم درین عذاب رود

9 محبت تو نزاری چنان موکد نیست که نقش از ورق جان به هیچ باب رود

عکس نوشته
کامنت
comment