-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 آخر منم و لبی و جامی موقوف نی ام به ننگ و نامی
2 تشنیع چه می زنند بر من بی پال و پری میان دامی
3 هر گه که به لب رسید جانم حاصل شودم ز غیب کامی
4 از ملک جهان جز این ندارم ماییم مدام در مدامی
5 تا در نزند به مغزم آتش بیرون ننهم ز خویش گامی
6 واجب شده در سلوک عشاق از خویش کشیدن انتقامی
7 آنجا که بدو رسد نماند از ما نه نشانی و نه نامی
8 امشب چو گذر کنی به معراج ای باد بدو رسان سلامی
9 گو می آیم به میهمانت پرداخته دار خوش مقامی
10 هرجا به تکلف و تصرف در گردنم آمده ست وامی
11 باشد که خزینه دار لطفت زر بدهد و وا خرد غلامی
12 بنگر به کجا نزاری زار و آن گه ز که می دهد پیامی
13 آری نبود غریب از آن جا گر بنوازند ناتمامی