این منم خود را از حکیم نزاری قهستانی غزل 1069

حکیم نزاری قهستانی

آثار حکیم نزاری قهستانی

حکیم نزاری قهستانی

این منم خود را چنین در دست غم بگذاشته

1 این منم خود را چنین در دست غم بگذاشته پای مال محنت و جور و ستم بگذاشته

2 دل به غربت داده و آرام جان در انتظار عهد او بشکسته و شرط قدم بگذاشته

3 قصه دردی از او هر شب صبا آرد به من حرف پنهان کرده و نقش قلم بگذاشته

4 دیده باشی نیک بختان ریاضت دیده را از پی اسلام تعظیم صنم بگذاشته

5 گر صنم آن است من خواهم پرستش کردنش ملت و اسلام را بینی به هم بگذاشته

6 هر زمان جانی دگر بخشد رقیبان را حبیب از وجود خویش ما را در عدم بگذاشته

7 عشق را فرمود تا بنمود قلب ما به خلق عقل را حیران چو سکه بردرم بگذاشته

8 لشکر سودا به غوغا بر سد ما تاخته در میان خلق ما را چون علم بگذاشته

9 این نه شرط دوستی باشد که دل بازش دهد چون نزاری هم دمی را در ندم بگذاشته

عکس نوشته
کامنت
comment