این ناکسان که کوس از ملک‌الشعرا بهار قطعه 485

ملک‌الشعرا بهار

آثار ملک‌الشعرا بهار

ملک‌الشعرا بهار

این ناکسان که کوس بزرگی همی زنند

1 این ناکسان که کوس بزرگی همی زنند ممتاز نیستند ز کس جز به مال خوبش

2 بستان و باغ دارند اما نمی‌دهند هرگز یکی چغاله به طفل چغال خویش

3 خاتون اگر خیال خیاری کند، نهد سر چون‌خیار بر سر فکر و خیال خویش

4 محصول باغ و باغچهٔ خانه را دهند بقال راکه بارکند بر بغال خویش

5 وز بهر اهل خانه فرستدگه غروب زانگور غژم گشته و آلوی کال خویش

6 چون کوت کش بیاورد از بهر باغ کوت مزدیش نیست تا نتکاند جوال خویش

7 حمالی ار زغال بیارد برایشان باید که خاکه بسترد از دست و بال خویش

8 ور دست و بال او نشد ازگرد خاکه پاک بایست یک درم فکند از زغال خویش

9 گر سائلی بخواهد از آن قوم حاجتی نادم کنندش از جبروت و نکال خوبش

10 چیزی طلب کنند ز سائل به دست مزد گر خواست پس بگیرد از آنان سؤال خویش

11 اندر پیش دوند و بلیسند دست و پاش بینند اگر یکی مگس اندر مبال خوبش

12 چون گربهٔ گرسنه که جسته است طعمه‌ای غرند پای سفره به اهل و عیال خوبش

13 یک لقمه نان خود را دارد عزیزتر از دختر و زن و پسر و عم و خال خویش

14 آنان که فکر لقمهٔ نانشان به‌سر پزند جان می‌نهند بر سر فکر محال خوبش

15 کاش این مواظبت که زنان حرام خود دارند، داشتند ز جفت حلال خویش!

عکس نوشته
کامنت
comment