به جان رسید دل من ز گردش از جهان ملک خاتون غزل 866

جهان ملک خاتون

آثار جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

به جان رسید دل من ز گردش افلاک

1 به جان رسید دل من ز گردش افلاک شدست جامه صبرم ز دست هجران چاک

2 ز نوشداروی وصلم به جان رسان ورنی چو جان رسید به لب حاصلم چه از تریاک

3 اگرچه ترک من خسته دل نگار بگفت به ترک دوست نگویم به جان او حاشاک

4 اگر کنم گذری بر دلش عجب نبود چرا که در دل دریا گذر کند خاشاک

5 زلال وصل توأم در دهان جان باشد هزار سال چو خفتم هنوز در دل خاک

6 اگر به وعده وصلت امید خواهد بود مرا ز طعنه بدگوی و از رقیب چه باک

7 شکار تیغ فراقت مگر منم به جهان چو کُشتیم به جفا هم ببند بر فتراک

عکس نوشته
کامنت
comment