از لب او سختی چون به زبان از کمال خجندی غزل 312

کمال خجندی

آثار کمال خجندی

کمال خجندی

از لب او سختی چون به زبان می‌آید

1 از لب او سختی چون به زبان می‌آید گوییا آب حیاتی به دهان می‌آید

2 خواهد آمد ز منت تیر بلا بر جان گفت در دل خسته مراه نیز چنان می‌آید

3 بر در او نه منم آمده جان بر کف دست هرکه دورست ازان روی به جان می‌آید

4 چون نباید به چمن نعره‌زنان بلبل مست از گل افتاد جدا ز آن به فغان می‌آید

5 قصه بار جداییست درین نامه رواست بر کبوتر اگر این باره گران می‌آید

6 زآتش شوق همه سوختگی‌های دل است هرچه در نامه قلم را به زبان می‌آید

7 در قلم هیچ شکی نیست کزین غصه کمال آتشی هست که دود از سر آن می‌آید

عکس نوشته
کامنت
comment