گنه دیده گراینست که کردم از کمال خجندی غزل 639

کمال خجندی

آثار کمال خجندی

کمال خجندی

گنه دیده گراینست که کردم نگهش

1 گنه دیده گراینست که کردم نگهش دل مینادشب و روز بجز در نگهش

2 روی از ماه تمام ابروی او ماه نوست دیدمی هر دو اگر دیده شدی مه به مهش

3 چون روم بر اثر او مرو ای سایه به من که تحمل نکند بار گران خاک رهش

4 گر به اشکم نظر افکندی و شد چشم تو سرخ باز بروی رقیب افکن و گردان سیهش

5 دل در افتاد در آن چاه ذقن چشم به زلف به رسن های بریده که برآرد ز چهش

6 جان براینست که تنها خورد اندیشه تو دل در اندیشه آن که ندهد فرحش

7 از تو بوسی طلبیدست بدریوزه کمال تا کی این بخل تو دشنام ندادی بدهش

عکس نوشته
کامنت
comment