خوش آنکه آینه سان رو به روی آن پسر از جامی غزل 364

خوش آنکه آینه سان رو به روی آن پسر افتم

1 خوش آنکه آینه سان رو به روی آن پسر افتم فروغ حسن ازل بینم و به سجده درافتم

2 کند جمال رخش جلوه ای ز عالم صورت که از مشاهده آن به عالم دگر افتم

3 طریق عشق سپردم ازان مخاطره غافل که از دیار سلامت به خطه خطر افتم

4 فتند اهل نظر چون به پایش از پس دیری شوم چو اشک دوان تا ز جمله زودتر افتم

5 چو زان مه سفری خانه ام تهی بود آن به که من ز راحت خانه به محنت سفر افتم

6 خبر رسید که باشد سری به بی خبرانش ز ذوق این خبر خوش سزد که بی خبر افتم

7 چو نگذرد به سر من بر آن سرم که چو جامی به هر طرف که گذار افکند به رهگذر افتم

عکس نوشته
کامنت
comment