خوش آنکه وصال تو میسر شده باشد از جامی غزل 337

خوش آنکه وصال تو میسر شده باشد

1 خوش آنکه وصال تو میسر شده باشد چشمم به جمال تو منور شده باشد

2 ریزم ز مژه اشک دمادم که بشوید گر غیر تو در دیده مصور شده باشد

3 با هیچ برابر نکنم آنکه سر من در پای تو با خاک برابر شده باشد

4 زین بیش مکن سرکشی ای شوخ و بیندیش زان لحظه که آهم به فلک بر شده باشد

5 شد قامت من حلقه در آن فکر که دستم در حلقه آن جعد معنبر شده باشد

6 هرگز به وفا با دگری عهد نبندم گر خود ز جفا عهد تو دیگر شده باشد

7 جامی مکن اندیشه که تغییر نیابد در حکم ازل هر چه مقدر شده باشد

عکس نوشته
کامنت
comment