خوش آن رندی که بهر از امیرعلیشیر نوایی غزل 168

امیرعلیشیر نوایی

آثار امیرعلیشیر نوایی

امیرعلیشیر نوایی

خوش آن رندی که بهر باده در دیر مغان افتد

1 خوش آن رندی که بهر باده در دیر مغان افتد ز شور مستیش هر لحظه شوری در جهان افتد

2 چو دارد مغبچه جام می و پیر مغان لعلش گه این را گرد سر گردد گهی در پای آن افتد

3 ازین دیر کهن رانم سخن کافزایدش حیرت مسیح ار پهلویم در مجلسی هم‌داستان افتد

4 ز استغنا ز خاک ره تکبر بینمش صد ره فلک را کار اگر با این ضعیف ناتوان افتد

5 ز ضعفم گر کشی ای مغبچه هم بر سر کویت مبادا جز سگان دیر را این استخوان افتد

6 ز سر وحدتم در دیر جو رمزی نه در مسجد نمیخواهم که این راز نهان در هر زبان افتد

7 شفقگون باده ام را گر به خون گردون مبدل کرد شفق سان شعله آهی کشم کآتش در آن افتد

8 من از ساقی گلرخ باده چون ارغوان خواهم کجا در باغ چشمم یا به گل یا ارغوان افتد

9 نشد حاصل چو در زهد و ورع مقصود فانی را عجب نبود که در دشت فنا بی‌خانمان افتد

عکس نوشته
کامنت
comment