1 خوش آن نسیم کزان زلف مشکسود آید به حال خویش دلم آنچنان که بود آید
2 به باغ بی تو ز آهم همیشه گلچین را چو شمع کشته ز انگشت بوی دود آید
3 نمانده فرصت پیغام و نامه، ای قاصد رسیده ایم به مردن، بگو که زود آید
4 نزول حادثه است این خرابه، نیست عجب اگر به خانه ی ما آسمان فرود آید
5 خوش است، جامه اگر آسمان بدل سازد که بوی ماتم ازین جامه ی کبود آید
6 به غیر ازان که بگویی سلیم بی هنر است دگر چه کار ز دست تو ای حسود آید؟