تا نفس هست به روی تو برآید از همام تبریزی غزل 140

همام تبریزی

آثار همام تبریزی

همام تبریزی

تا نفس هست به روی تو برآید نفسم

1 تا نفس هست به روی تو برآید نفسم ور کنم بی تو نظر سوی کسی هیچ کسم

2 در تمنای تو شد عمر و نمی‌دانم من کاخرالامر به مقصود رسم یا نرسم

3 مشکن بال نشاطم تو به پیمان‌شکنی گر نیم باز هوای تو نه آخر مگسم

4 کردم اندیشه ز عشقت نبرم جان به کنار این چه سیلی‌ست که بگرفت چنین پیش و پسم

5 تا نظر بر گل رخسار تو افتاد مرا صورت خوب نماید همه چون خار و خسم

6 عاشق روی توام جمله جهان می‌گویند نسبتم چون به تو کردند همین مایه بسم

7 شد جوانی و نشد کم هوس عشق همام ای عزیزان چه کنم پیر نگردد هوسم

عکس نوشته
کامنت
comment