1 از فرقت تو در تنم از جان بار است بی دیدنت ازدیده مرا آزار است
2 بی قد تو باغ بر دلم زندان است بی رنگ رخ تو گل به چشمم خار است
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 زهی رویت مه خوبان آفاق جمالت عذر خواه درد عشاق
2 ندیده مثل خلقت چشم مخلوق نیاورده چو خلقت صنع خلاق
1 خدای جز به توام کام دل روا مکناد به جز هوای تو با جانم آشنا مکناد
2 گرم رها کند از حلق بند جان شاید ز بند زلف تو حلق دلم رها مکناد
1 گر یاد رنگ رویت در بوستان برآید بس نعره های بلبل کز گلستان برآید
2 تا جلوه تو بیند طاووس وار هر صبح باز سپید مشرق از آشیان برآید
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به