1 از کام دل است بس که عریان دستم کوتاه فتاده از گریبان دستم
2 از بس که گزیدهام به دندان غضب خونین شده چون پنجهٔ مژگان دستم
1 کای آستان قصر جلال تو عرشسا وی مهر ومه به راه توکمترز نقش پا
2 روشن فروغ رای تو کالنّور فی الظّلم در دل خیال روی تو، کالبدر فی الدجا
1 لوحش الله خامه ام که به صدق هست با معنیش وفا و وفاق
2 ترجمان غم نهان من است چون زبان، بسته با دلم میثاق
1 قول و عمل زشت و نکو گرچه قضا کرد امّا نتوان گفت چرا گفت و چرا کرد
2 الماسم اگر بر جگر افشاند، عطا بود خون دل اگر در قدحم کرد به جا کرد
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به