- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 از دوست قالب من دیوانه پرشده است جسمم ز جان تهی وز جانانه پر شده است
2 خون دل از غمت همه در چشمم آمده است مینا تهی ز باده و پیمانه پر شده است
3 گردد چگونه سبز بکوی تو آشنا کین گلستان ز سبزه بیگانه پر شده است
4 آن نکته نشنوند که دارد حقیقتی از بسکه گوش خلق ز افسانه پر شده است
5 گردت ز بسکه طایر دلها فشانده بال پای چراغت از پر پروانه پر شده است
6 ما را ز حلقه نرسد بیش از این کمند ازبس بعهد زلف تو دیوانه پر شده است
7 نبود دلم رهین فروغی ز مهر و ماه کز پرتو جمال تو این خانه پر شده است
8 هرگز دل خراب بدهر اینقدر نبود از سیل اشگ ماست که ویرانه پر شده است
9 محروم زخم ماست از آن زلف عنبرین ورنه ز مشگ چاک دل شانه پر شده است
10 مشتاق را ز اشگ غمت تار هر مژه چون رشته بود که ز دردانه پر شده است