- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 افتاده در دلم ز دو زلف تو تابها زان هر شبم ز غصّه پریشانست خوابها
2 مهمان دیده است همه شب خیال تو آرم برای بزم خیالت شرابها
3 خون دل از دو دیدهٔ مهجور میکنم اندر پیاله وز جگر خود کبابها
4 گفتم نظر به حال من خستهدل فکن از روی لطف دوست شنیدم جوابها
5 گفتم مکن جفا به من خسته بیش ازین کز دیده رفت در غم هجرم شرابها
6 تابم ببردی از دل مجروح ناتوان دادی مرا به دست غم هجر تابها
7 مه در نقاب مینتوان دید در جهان بگشا به لطف از رخ چون مه نقابها