- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بسکه جا کرده است مهرت در سراپای تنم ریشه نخل محبت گشته رگهای تنم
2 عمرها شد در لباس نیستی آسوده ام کی بدام پیرهن افتاده عنقای تنم
3 ای فدایت جان من دور از بهار جلوه ات خشک شد مانند گل خون در سراپای تنم
4 بوده ام در هر لباسی چند روزی، عاقبت جامهٔ عریانی آمد راست بالای تنم
5 سوختم جویا ز هجرش تا سحر مانند شمع عاقبت بگداخت در عشقش سراپای تنم