- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بس که مجنون الفتی با مردم دنیا نداشت از جدائی مر دو دست از دامن صحرا نداشت
2 حسن لیلی جلوه گر در چشم مجنون بود و بس ظن مردم این که لیلی چهرهٔ زیبا نداشت
3 دوش چون پنهان ز مردم میشدی مهمان دل دیده گریان شد که او هم خانه تنها نداشت
4 ای معلم هر جفا کان تندخو کرد از تو بود پیش ازین گر داشت خوی بد ولی اینها نداشت
5 شد به اظهار محبت قتل من لازم بر او ورنه تیغ او سر خونریز من قطعا نداشت
6 بر دل ما صد خدنگ آمد ز دستش بیدریغ آن چه میآید ز دست او دریغ از ما نداشت
7 محتشم دیروز در ره یار را تنها چو دید خواست حرفی گوید از یاری ولی یارا نداشت