- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 از بس که تلخکام ازین ناتوان گذشت آخر همای تیر تو از استخوان گذشت
2 پایم ز کوی او چه عجب گر بریده شد تا کی به روی شیشه ی دل ها توان گذشت؟
3 گفتم حذر ز ناله ی من کن، فلک نکرد اکنون دگر چه سود که تیر از کمان گذشت
4 امشب ز شیونی که کشیدند بلبلان پنداشتم به باغ مگر باغبان گذشت
5 از بس که خورد خون شهیدان عشق را کار زمین کوی تو از آسمان گذشت
6 از شغل عشق نیست سر کفر و دین مرا دیگر سلیم کار من از این و آن گذشت