از بس که تلخکام ازین ناتوان از سلیم تهرانی غزل 273

سلیم تهرانی

آثار سلیم تهرانی

سلیم تهرانی

از بس که تلخکام ازین ناتوان گذشت

1 از بس که تلخکام ازین ناتوان گذشت آخر همای تیر تو از استخوان گذشت

2 پایم ز کوی او چه عجب گر بریده شد تا کی به روی شیشه ی دل ها توان گذشت؟

3 گفتم حذر ز ناله ی من کن، فلک نکرد اکنون دگر چه سود که تیر از کمان گذشت

4 امشب ز شیونی که کشیدند بلبلان پنداشتم به باغ مگر باغبان گذشت

5 از بس که خورد خون شهیدان عشق را کار زمین کوی تو از آسمان گذشت

6 از شغل عشق نیست سر کفر و دین مرا دیگر سلیم کار من از این و آن گذشت

عکس نوشته
کامنت
comment