1 بساطم خالی از مرغ کباب است نه در جامم می آئینه تاب است
2 غزال من خورد برگ گیاهی ولی خون دل او مشک ناب است
1 قلب را از صبغة الله رنگ ده عشق را ناموس و نام و ننگ ده
2 طبع مسلم از محبت قاهر است مسلم ار عاشق نباشد کافر است
1 ندانم باده ام یا ساغرم من گهر در دامنم یا گوهرم من
2 چنان بینم چو بر دل دیده بندم که جانم دیگر است و دیگرم من
1 من ای دانشوران در پیچ و تابم خرد را فهم این معنی محال است
2 چسان در مشت خاکی تن زند دل که دل دشت غزالان خیال است
1 مثل آئینه مشو محو جمال دگران از دل و دیده فرو شوی خیال دگران
2 آتش از ناله مرغان حرم گیر و بسوز آشیانی که نهادی به نهال دگران