1 خالیست سیاه بر رخ آن مه وش افتاده خوش و مراهمی افتد خوش
2 چون مهر که از مشک نهی بر باده یا قطرۀ آبی که چکد بر آتش
1 سوز عشقت جگر همی سوزد تاب رویت نظر همی سوزد
2 تو چه دانی ؟که آتش رخ تو نظر اندر بصر همی سوزد
1 ترا یک ذره خود پروای ما نیست بنیک و بد دلت را رای ما نیست
2 چه بد کردم که بر خاک در تو سگانرا هست جای و جای ما نیست
1 هر که چون روی تو رویی دارد سر بسر راحت دنیی دارد
2 هر که دارد دهن و زلف و خطت کوثر و سدره و طوبی دارد