عید شد، بخرام، تا مدهوش از هلالی جغتایی غزل 272

هلالی جغتایی

هلالی جغتایی

هلالی جغتایی

عید شد، بخرام، تا مدهوش و حیرانت شوم

1 عید شد، بخرام، تا مدهوش و حیرانت شوم خنجر عاشق کشی برکش، که قربانت شوم

2 قتل عاشق را مناسب نیست شمشیر اجل سوی من بین تا هلاک تیر مژگانت شوم

3 شد تن خاکی غبار و بر سر راهت نشست عزم جولان کن! که خیزم، خاک میدانت شوم

4 جلوه ای بنما و جولان ده سمند ناز را تا خراب جلوه و مدهوش جولانت شوم

5 مدتی شد سرفراز بزم وصلت بوده ام بعد ازین مگذار تا پامال هجرانت شوم

6 گوشه چشمی، که دل را جمع سازم اندکی تا بکی آشفته زلف پریشانت شوم؟

7 چون هلالی سنگ طفلان می خورم در کوی تو من سگ کویم، چه حد آنکه مهمانت شوم؟

عکس نوشته
کامنت
comment