عید شد و عالمی کشته جولان تو را از جامی غزل 17

عید شد و عالمی کشته جولان تو را

1 عید شد و عالمی کشته جولان تو را تا که قبول اوفتد از همه قربان تو را

2 نعل سم توسنت حیف بود بر زمین دیده عشاق باد عرصه میدان تو را

3 بردن دلهات کار، غارت دینها شعار به که نیفتد دوچار هیچ مسلمان تو را

4 تیغ سیاست بکش خون اسیران بریز دولت خوبی چو داد حشمت سلطان تو را

5 می فکنی تیر و من رنجه که ناگه برد این جگر آتشین آب ز پیکان تو را

6 ابر سیه گو سحر روزن مشرق ببند مطلع خورشید بس چاک گریبان تو را

7 راحله را جامیا ریگ حرم ساز جا چند کند پای بند خاک خراسان تو را

عکس نوشته
کامنت
comment