راحت سر مردمی ندارد از عراقی غزل 66

راحت سر مردمی ندارد

1 راحت سر مردمی ندارد دولت دل همدمی ندارد

2 ز احسان زمانه دیده بردوز کو دیدهٔ مردمی ندارد

3 از خوان فلک نواله کم پیچ کو گردهٔ گندمی ندارد

4 با درد بساز، از آنکه درمان با جان تو محرمی ندارد

5 در تار حیات دل چه بندی؟ چون پود تو محکمی ندارد

6 دردا! که درین سرای پر غم کس دولت بی‌غمی ندارد

7 دارد همه چیز آدمی زاد افسوس که خرمی ندارد

8 گر خوشدلیی درین جهان هست باری دل آدمی ندارد

9 بنمای به من دلی فراهم کو محنت درهمی ندارد

10 کم خور غم این جهان، عراقی، زیرا که غمش کمی ندارد

عکس نوشته
کامنت
comment