1 از شام سر زلف تو صبحم شامست پختم هوس لب تو لیکن خامست
2 چشمت نظری نکرد در حال جهان بیچاره به هرزه در جهان بدنامست
1 چو در فراق تو یک دم نمی توانم ساخت بگو که نرد هوس با تو چون توانم باخت
2 فراق روی تو ما را چنان نزار فکند که هر که دید مرا از خیال وانشناخت
1 ای رخت آیینه ی لطف خدا زلف تو دلبند و لعلت دلگشا
2 پادشاه ملک حسنی از کرم رحمتی کن بر گدا ای پادشا
1 از سر زلفش دلم سودا گرفت وز دو لعلش آتشی در ما گرفت
2 قامت آن سرو آزاد از چه روی سایه ی لطف از سر ما واگرفت
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به