- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 سحرگه که در گوش گردون فتاد خروش خروس و نوای چکاو
2 روان شد چو زر موکب شیخ عهد رهی نا روا ماند مانند چاو
3 گذشتم بناکام از آن بحر جود روان بر دو رخ از دو چشمم دو ناو
4 من از ابر جودش طمع داشتم که چون گل کنم کیسه پر زر ساو
5 ولی در قمار هوا داریش مرا گشت الحق درین دور داو
6 ببختش مسیح و فریدون شدم بخر رفتم و باز گشتم بگاو