- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 سحرگه آن صنم سرو قد شتاب زده درآمد از در ابن یمین شراب زده
2 عرق نشسته ز می بر عذار نازک او چنانکه بر ورق یاسمین گلاب زده
3 شکنج طره او بر رخش فتاده چنانک ز رأس عقده مشکین بر آفتاب زده
4 لبش چو دید دلم را کباب زآتش عشق نمک بگاه شکر خنده بر کباب زده
5 بزیر خط رخ خوب ترا چنان دیدم که آتشست بر او آب مشک ناب زده
6 بلطف گفتمش ای نازنین تو عمر منی بدان دلیل که هستی چنین شتاب زده
7 منم که مردم چشم خیال پیمایم که تا خیال تو دیده دلش ز خواب زده
8 در سرای ترا هر سحر چو فراشان برفته خاک بمژگان خویش و آب زده